بچه هاي اقتصاد 90 دانشگاه باهنر كرمان درباره وبلاگ مهم اين نيست که قطره باشي يا اقيانوس، مهم اين است که آسمان در تو منعکس شود. _____________ سلام اينجا محله ماست البته هركي اومد قدمش روي چشامون اينجا به وجود اومده براي خوش بودن پس نياي بگي اين چه وبلاگيه كه اسمش اقتصاد ولي مطلب اقتصادي نميزاره اخه اينجا حس درس ودانشگاه نيست پس خوش باشين گلايي كه مياينن ممنون www.economy90.uk.ac.gmail.comاينم ايميل اگه نكته اي خصوصي ميخواستين بگين به اينجا بفرستين سلام چندتا نكته بود بايد ميگفتم اولا:اكثر وبلاگ هاي رشته هاي مختلف نظرات مطالب افراد با اسم مستعار رو نميزارن ولي چون اينجا همچي درهمه من ميزارم ولي خواهشا اسامي مستعار عوض نشن يبار نگي شير فرهاد دفعه بعد بگي سالارخان تا اخرش شير فرهاد باش دوما:واسه همه احترام قائل باشيم قابل توجه بعضيا كه به بعضيا بي احترامي ميكنن سوما:اينجا هر اتفاق بدي افتاد كاسه كوزه رو سر من بشكنين نه هيچ كس ديگه چهارما:اينجا مياين براي بهتر شدن وبلاگ پيشنهاد بدين صد درصد بررسي ميشن (در هر مورد كه ميخواين) نكت(نكته ميان نكته) :از امروز خانم يگانگي هم وارد گود شدن(ممنون كه اومدين) اينجا به 1 نفر ديگه از دخترا احتياج داره براي داشتن شرايط برابر پس هركي ميتونه يا علي و.............. كه يادم نيست ايشا...... هميشه وبمون خوب وموفق باشه يكي يادم اومد :من بعد از روي ريل افتادن وبلاگ ديگه مطلب نميزارم فقط كاراي كوچولو مال من(اگه بگين الانم برم ميرم ها)
چهار شنبه 27 ارديبهشت 1391برچسب:, :: 23:7 :: نويسنده : امید
روزی انیشتین به چارلی چاپلین گفت :
کسی که سخنانش نه راست است و نه دروغفيلسوف استکسی که راست و دروغ برای او يکی است،چاپلوس استادامه مطلب ... چهار شنبه 27 ارديبهشت 1391برچسب:, :: 19:12 :: نويسنده : فرزین دیده بان
وقتي سر كلاس درس نشسته بودم تمام حواسم متوجه دختري بود كه كنار دستم نشسته بود و اون منو “داداشي” صدا مي كرد . ادامه مطلب ... چهار شنبه 27 ارديبهشت 1391برچسب:, :: 19:6 :: نويسنده : فرزین دیده بان
اين يکي از داستان هاي عشقي، تلخ و شيرين است پسري به نام دارا در يکي از روستاهاي کوچک زندگي مي کرد.او18 سال داشت و بسيار زيبا بود.او قلبي رئوف و مهربان داشت.دارا در يکي از روزههاي پائيزي که که در مقابل خانه ي شان نشسته بود و براي زندگي آينده خود برنامه ريزي ميکرد،چشمش به دختري رعناافتاد.آن دختر اهل آن روستا نبود.دخترک بسيار زيبا بود.نام آن دختر سارا بود.هر دوي آنها ... ادامه مطلب ... چهار شنبه 27 ارديبهشت 1391برچسب:, :: 18:49 :: نويسنده : فرزین دیده بان
همسرم با صدای بلندی گفت : تا کی میخوای سرتو توی اون روزنامه فرو کنی ؟ میشه بیای و به دختر جونت بگی غذاشو بخوره ؟ روزنامه را به کناری انداختم و بسوی آنها رفتم . تنها دخترم آوا به نظر وحشت زده می آمد و اشک در چشمهایش پر شده بود . ظرفی پر از شیر برنج در مقابلش قرار داشت ، آوا دختری زیبا و برای سن خود بسیار باهوش بود ! گلویم رو صاف کردم و ظرف را برداشتم و گفتم : چرا چندتا قاشق گنده نمی خوری ؟ فقط بخاطر بابا عزیزم ! آوا کمی نرمش نشان داد و با پشت دست اشکهایش را پاک کرد و گفت : باشه بابا ، می خورم ، نه فقط چند قاشق ، همشو می خوردم ولی شما باید … آوا مکث کرد !!! بابا ، اگر من تمام این شیر برنج رو بخورم ، هرچی خواستم بهم میدی ؟ دست کوچک دخترم رو که بطرف من دراز شده بود گرفتم و گفتم ، قول میدم ، بعد باهاش دست دادم و تعهد کردم ! ناگهان مضطرب شدم و گفتم : آوا ، عزیزم ، نباید برای خریدن کامپیوتر یا یک چیز گران قیمت اصرار کنی ! بابا از اینجور پولها نداره ! باشه
آوا گفت : نه بابا ، من هیچ چیز گران قیمتی نمیخوام ! و با حالتی دردناک تمام شیربرنج رو خورد ! در سکوت از دست همسرم و مادرم که بچه رو وادار به خوردن چیزی که دوست نداشت کرده بودن عصبانی بودم ! وقتی غذا تمام شد آوا نزد من آمد ؛ انتظار در چشمانش موج میزد . همه ما به او توجه کرده بودیم و آوا گفت ، من میخوام سرمو تیغ بندازم ، همین یکشنبه !!! تقاضای او همین بود !!! همسرم جیغ زد و گفت : وحشتناکه ! یک دختربچه سرشو تیغ بندازه ؟ غیرممکنه !!! گفتم : آوا ! عزیزم ، چرا یک چیز دیگه نمی خوای ؟ ما از دیدن سر تیغ خورده تو غمگین میشیم . خواهش می کنم ، عزیزم ، چرا سعی نمی کنی احساس ما رو بفهمی ؟ سعی کردم از او خواهش کنم ولی آوا گفت : بابا ، دیدی که خوردن اون شیربرنج چقدر برای من سخت بود ؟ آوا اشک می ریخت و میگفت شما به من قول دادی تا هرچی میخوام بهم بدی ، حالا می خوای بزنی زیر قولت ؟ حالا نوبت من بود تا خودم رو نشون بدم و گفتم : مرده و قولش !!! مادر و همسرم با هم فریاد زدن که : مگر دیوانه شدی ؟ آوا ، آرزوی تو برآورده میشه !!! در همین لحظه پسری از یک اتومبیل بیرون آمد و با صدای بلند آوا را صدا کرد و گفت : آوا ، صبر کن تا منم بیام !!! چیزی که باعث حیرت من شد ، دیدن سر بدون موی آن پسر بود ، با خودم فکر کردم ، پس موضوع اینه !!! خانمی که از آن اتومبیل بیرون آمده بود بدون آنکه خودش رو معرفی کنه گفت : دختر شما ، آوا ، واقعا فوق العاده ست و در ادامه گفت : پسری که داره با دختر شما میره ، پسر منه ! اون سرطان خون داره !!! زن مکث کرد تا صدای هق هق خودش رو خفه کنه و ادامه داد : در تمام ماه گذشته هریش نتونست به مدرسه بیاد و بر اثر عوارض جانبی شیمی درمانی تمام موهاشو از دست داده ! نمی خواست به مدرسه برگرده ، آخه می ترسید هم کلاسی هاش بدون اینکه قصدی داشته باشن مسخره ش کنن . آوا هفته پیش اون رو دید و بهش قول داد که ترتیب مسئله اذیت کردن بچه ها رو بده !!! اما ، حتی فکرشو هم نمی کردم که اون موهای زیباشو فدای پسر من کنه !!!!! آقا ! شما و همسرتون از بنده های محبوب خداوند هستین که دختری با چنین روح بزرگی دارین ! سر جام خشک شده بودم و شروع کردم به گریه کردن !!! ادامه مطلب ... چهار شنبه 27 ارديبهشت 1391برچسب:, :: 10:53 :: نويسنده : فرزین دیده بان
آیا میدانید: در جهان به ۶۰۰۰ زبان تکلم میشود. ادامه مطلب ... چهار شنبه 27 ارديبهشت 1391برچسب:, :: 10:43 :: نويسنده : فرزین دیده بان
دانشمندان آمریکا در بررسیهای خود نشان دادند که تماشای رنگ قرمز واکنشهای بیننده را سریعتر و قویتر می کند. مهر:محققان دانشگاه روچستر در این تحقیقات نشان دادند که وقتی فردی رنگ قرمز را می بیند واکنشهای سریعتر و قویتری از خود بروز می دهد اما این اثر زمان کوتاهی را طی می کند این واکنش سریع و قدرت بالا، همان چیزی است که برای مثال، وزنه برداران به آن نیاز دارند. این محققان در این خصوص توضیح دادند: “قرمز واکنشهای فیزیکی ما را افزایش می دهد چراکه همانطور که می دانیم قرمز علامت خطر است. انسانها زمانی که خشمگین و یا آماده حمله هستند قرمز می شوند. همچنین مردم می فهمند که قرمز شدن صورت دیگران به چه معنی است. ” این دانشمندان افزودند: “هرچند رنگ قرمز، نگرانی و دل مشغولی های افراد را هم متجلی می کند.” در این بررسی، واکنشهای گروهی از دانشجویان در آزمایشات مختلف اندازه گیری شد. برای مثال، در یکی از این آزمایشات، دانشجویان زمانی که روی صفحه نمایشگر واژه “فشار” که به یکی از رنگهای قرمز، آبی و یا خاکستری نوشته می شد را می خوانند باید با تمام قوا یک دستگیره را فشار می دادند. براساس گزارش یونایتدپرس اینترنشنال، در تمام موارد، زمانی که این واژه به رنگ قرمز نوشته شده بود تا حد قابل توجهی نیروی وارده به دستگیره بیشتر می شد و زمان واکنش شتاب می گرفت. چهار شنبه 27 ارديبهشت 1391برچسب:, :: 10:21 :: نويسنده : فرزین دیده بان
ایرانی می دانی تفاوت نیاکان تو با دیگران در چیست ؟!
در بناهای بزرگ دنیا مانند دیوار چین و اهرام ثلاثه کتیبه هایی یافت شده که این عبارات در آن حکاکی شده بود:
اگر برده ای در هنگام کار آسیب دید او را گردن بزنید! ولی در تخت جمشید تو، در کتیبه های مکشوف نوشته شده بود اگر کارگری (فرق کارگر با برده بسیار است) در هنگام کار در این بنا آسیب دید حکومت موظف است تا اخر عمر وسایل امرار معاش او را بدون هیچ منت و چشم داشتی پرداخت کند!
چهار شنبه 27 ارديبهشت 1391برچسب:, :: 10:2 :: نويسنده : فرزین دیده بان
من بدهکار توام ای مادر همه جانی که به من بخشیدی لحظاتی که برای امن من جنگیدی وبدهکار توام عمرت را روزهایی که زمن رنجیدی اشکها دزدیدی وبه من خندیدی
خوشبخت باشید..
شرط دوست داشتن ...؟ زندگی کن به شیوه خودت ...
ادامه مطلب ... چهار شنبه 27 ارديبهشت 1391برچسب:, :: 9:59 :: نويسنده : فرزین دیده بان
(این کلام از جناب علامه جعفری نقل به مضمون است) ادامه مطلب ... انسان، در بستری از محنت ها، تعب ها و دشواری ها آفریده می شود و مادر، در همهمه ای از رنج ها، انسان می آفریند و زندگی می زاید. مادر، از هستی خاموش مانده، در نهانی ترین دره های نیستی، صدای خنده و گریه نوزاد را خلق می کند و پابه پای این فرآورده محبت، تا پیچ و تاب های نفس گیر و واحه های روح بخش زیستن، می آید و می ماند. پیشانی مادر شاید پُر از چین های سختی ها شده باشد، اما از این خطوط منحنی، پیام های حمایت و مهر و عشق خوانده می شود. مادر روزت مبارك روزي يك مرد ثروتمند ، پسر بچه كوچكش را به يك ده برد تا به او نشان دهد مردمي كه در آنجا زندگي مي كنند چقدر فقير هستند. آنها يك روز و يك شب را در خانه محقر يك روستايي به سر بردند . اينم يه جورشه
اگاه ز هر بگو مگوي هم هر روز قرار روز اينده بيش از شبو روز تير و دي كوتاه زيرا يكي از دريچه ها بسته است نفرين به سفر ،كه هرچه كرد،او كرد 1335 (م.اميد)
بخوان قصيده اى از عشق هاى بالايى
گاو ماما ميكرد گوسفند بع بع ميكرد سگ واق واق ميكرد همه لبا هم صدا ميزدند حسنك كجايي بقیش ادامه مطلب ادامه مطلب ...
معنی ازدواج چیست؟؟؟
************ ********* ******
الان و همیشه با هم بودن ************ ********* ******
یک خط مشی و هدف رو تو زندگی داشتن ************ ********* ****** یکدیگر را با القاب زیبا و دلنشین خطاب کردن ************ ********* ******
با یکدیگر به خرید رفتن ************ ********* ****** یک کانال تلویزیونی را نگاه کردن وقتی میاد خونه.. دمپایی هاش رو واسش آوردن ************ ********* ******
یک شنبه 10 ارديبهشت 1391برچسب:, :: 10:51 :: نويسنده : امید
سوال 5 لگاريتم اولا پاسخ اخر استاد اشتباه بود نگين من اشتباه ميكنم چون استاد اشتباه بكنه من نميكنم(واه واه چقدر مغرور) اول:چون لگاريتم تقسيمه بالاي كسرو جدا حساب ميكنيم پايينم جدا دوم:جوبا به دست اومده بالا رو منهاي مجموع دو جواب پايين ميكنيم سوم:حالا ميرسيم به شروع راه حل اول لگاريتم هايي كه جدا كرديم رو از زير راديكال در مياريم (توان اون عبارت يا عدد رو بالا وفرجه راديكال رو پايين كسر مي نويسيم) مثل پايين Log (43200)5/8 Log (32400)5/18 Log (2592000)5/18 بعد توان كسريه به دست اومده روطبق يكي از قوانين به پشت راديكال ميبريم 5/8log 43200 5/18log 32400 5/18 log2592000 حالا بايد اعداد جلوي لگاريتم را تجزيه بكنيم اوميدوارم تجزيه كردن بلد باشين اگه نه مثلا ميخوايم 43200 رو تجزيه كنيم اول تعريف :يعني تبديل كردن عدد به اعداد اول كوچك دوم :عدد مورد نظر رو شروع به تقسيم كردن به اعداداول(2-3-5-7-11-.....)ميكنيم هر عدد رو تا اونجا كه به 2 تقسيم ميشه به دو تقسيم ميكنيم بعد اگه به 2 نشد به 3 اگه نشد به 5 تا اخر نكته: اگر عدد داراي صفر باشد به ازاي هر صفر 2و5 نوشته و صفر را حذف ميكنيم تا تجزيه كردن ساده تر شود 43200 با گذاشتن 2-2و5-5 به 432تبديل ميشود حالا
432/2=216/2=108/2=54/2=27/3=9/3=3/3=1
در تجزيه عدد را تا رسيدن به 1 تقسيم ميكنيم پس43200=26*33*52 ميشود به همين ترتيب32400=24*34*52 2592000=28*34*53 پس به دست مي ايد الف5/8log26+5/8log33+5/8log52 =30/8log2+15/8log3+10/8log5( ب5/18log28+5/18log34+5/18log53=40/18log2+20/18log3+15/18log5( ج5/18log24+5/18log34+5/18log52=20/18log2+20/18log3+10/18log5( حالا به جاي لگاريتم 2 و3 و5 اعداد مساويه داده شده را ميگذاريم و عدد به دست امده در ب و ج را از الف كم ميكنيم مجموع ب و ج=55.5/18 مجموع الف=23.5/8 حالا مخرج مشترك ميگيريم و از هم كم ميكنيم كه ميشود-21/144 اگه زياد توضيح دادم ببخشيد چون هرچي استاد ميگه اگه بلد باشم نمينويسم نميدونستم اينارو گفته يا نه یک شنبه 3 ارديبهشت 1391برچسب:, :: 23:28 :: نويسنده : امید
مردي دارد در پارك مركزي نيويورك قدم ميزند كه ناگهان ميبيند سگي به دختر بچه اي حمله كرده است مرد به طرف ان مي دود وبا سگ درگير ميشود سرانجام سگ را ميكشد و زندگي دختر بچه را نجات مي دهد پليس صحنه را ديده وبه سمت ان مي ايد وميگويد {تو يك قهرماني} فردا در روزنامه ها مينويسند يك نيويوركي شجاع جان دختر بچه اي را نجات داد ان مرد ميگويد من نيويوركي نيستم پس روزنامه ها صبح مينويسند : امريكايي شجاع جان دختر بچه اي را نجات داد ان مرد ميگويد كن امريكايي نيستم خوب تو اهل كجا هستي من ايراني هستم فرداي ان روز روزنامه ها مينويسند يك تندروي مسلمان سگ بي گناه امريكايي را كشت
لیلی نام دیگرازادی است
شوهر مريم چند ماه بود که در بيمارستان بسترى بود. بيشتر وقتها در کما بود و گاهى چشمانش را باز مىکرد و کمى هوشيار مىشد. پيوندها
تبادل
لینک هوشمند
|
||||
|